غمزه دوست

دلنوشته

دوست دارم فقط همین

غمزه دوست

جز سر کوی تو ای دوست ندارم جائی

درسرم نیست بجز خاک درت سودائی

بر در میکده وبتکده ومسجد ودیر

 سجده آرم که تو شاید نظری بنمائی

مشکلی حل نشد از مدرسه وصحبت شیخ

غمزه ای! تا گره از مشکل ما بگشائی

این همه ماومنی صوفی درویش نمود

جلوهای ! تا من وما راز دلم بزدائی

نیستم نیست،که هستی همه درنیستی است

هیچم و،هیچ ،که درهیچ نظرفرمائی

پی هر کس شدم از اهل دل وحال وطرب

نشنیدم طرب از شاهد بزم آرائی

عاکف درگه آن پرده نشینم شب وروز

تا به یک غمزه او قطره شود دریائی



+ هک شده در: 18 / 5 / 1388برچسب:,ساعت 3 ازقلب گلبرگ |